الگویی کاربردی برای تفسیر در نوازندگی موسیقی کلاسیک
نویسنده: دکتر آذین موحد، دانشیار و عضو هیئت علمی پردیس هنرهای زیبا
هنر نوازندگی همواره در طول تاریخ با چالشی بزرگ رو به رو بوده است. بیان یک قطعهی موسیقی چگونه شکل میگیرد و آیا مفاهیم مشخصی برای تفسیر موسیقی وجود دارد؟
این نوشتار به ارائهی الگویی برای تفسیر موسیقی کلاسیک میپردازد و با معرفی رویکردی کاربردی در استفاده از مصالح موجود در قطعات، روشی تازه را برای درک و دریافت موسیقی و تشویق نوازندگان به یافتن معانی پنهان در لابلای نت ها ارائه میکند. این الگو طی مطالعه آرای اندیشمندان اثرگذار در حوزهی موزیکولوژی و روانشناسی موسیقی، و با انطباق یافته های فلسفی و نظری آنها با مفاهیم کاربردی در موسیقی، و با استفاده از تجربیات شخصی، به تبیین ارکان شکل دهنده در تفسیر موسیقی پرداخته و سه لایهی موسیقایی تحت عناوین لایه ی ساختار، لایهی زیباییشناسی و لایه ی حرکت و پویایی را معرفی کرده و عناصر شکل دهندهی هریک را با مثال هایی از قطعات رپرتوار فلوت توضیح داده است.
با استفاده از این الگو، نوازندگان میتوانند شناخت خود را از قطعات موسیقی تقویت کرده و با درک بهتر از مصالحی که در قالب قطعه در اختیار دارند، از آزمون و خطا در فراگیری قطعات پرهیز و تمرینات خود را با آگاهی بیشتر به سمت اجراهای معنی دار با بیانی شیوا هدایت کنند.
مقدمه
گسترش آموزش موسیقی کلاسیک غربی و رو یکرد مثبت جامعه ایران به فراگیری سازهای وابسته به این هنر از دهه 70 شمسی، باعث شده است که در ارکان مختلف فرهنگی و اجتماعی در ایران، شاهد به کارگیری و اجرای زیاد این موسیقی باشیم. علیرغم این رشد، تجربه چندین ساله و بررسی فعالیت های انجام شده در جشنواره های ملی و استانی مؤکد این نکته است که رشد موسیقی کلاسیک تنها جنبهی کّمی داشته و توجه به ظرافت های آموزشی، زیبائی شناسانه و نهایتا، راه و روش اصولی این شیوه، در گسترش چشمگیر آن مد نظر متولیان آن قرار نگرفته است.
از آنجا که موسیقی کلاسیک از ارکان بومی این سرزمین نیست و اکتفا به روندهای گسترش خودجوش آن مؤثر نخواهد بود، پس ارائه روش هایی که به درک عمیق تر این موسیقی کمک کند و معیارهای مشخص آن را که هنگام آموزش و نوازندگی، فراتر از آنچه بر روی صفحه نت نوشته شده است، تبیین بنماید، امری ضروری است. نوازندگی بدلیل زنده بودن و زمانمند بودن، از علوم محض موسیقی همچون تئوری، آنالیز، تاریخ و هارمونی متفاوت است. گرچه آگاهی بر علوم فوق اثر مهمی در درک نوازندگان از محتوای موسیقی و برقراری ارتباط شنیداری با آن دارد و در بسیاری از کلاس های موسیقی هم زمان با فراگیری ساز آموزش داده می شوند، اما در تفسیر موسیقی در حین نوازندگی و انتقال نت به صدا، لزوماً تأثیر مستقیم ندارند. پس می توان گفت مؤلفه های ایستا همچون مفاهیمی که از طریق علوم نظری به نوازنده منتقل می شوند، شناخت پویا و مؤثری را برای دستیابی به بیانی معنی دار ایجاد نمی کنند و هنرمندان جوان اکثراً پس از چندین سال تلاش و ممارست متوجه می شوند معنا بخشیدن به یک قطعه موسیقی صرفاً براساس به کارگیری اطلاعات نظری و توسعه مهارت های مکانیکی و نواختن صحیح اصوات و ریتم از روی نت نیست بلکه عمل نوازندگی، نیازمند به کارگیری مجموعه ای از فرایندهای در هم تنیده روان-تنی است که نه تنها می باید مصالح موسیقی را در رابطه با یکدیگر تز و سنتز نماید بلکه مصالح موسیقی را در یک فرایند تعاملی با ذهن و فیزیک لذا، بدن نوازنده به یکپارچگی برساند و ارتباط منسجمی را بین سطوح مختلف روان-تنی در حین نوازندگی ایجاد کند.
این نوشتار به ارائهی روشی چند لایه برای آموزش تفسیر موسیقی، به عنوان یکی از مهم ترین ارکان هنر نوازندگی می پردازد و با معرفی چارچوبی جدید برای به کارگیری مصالح و مفاهیم موسیقی، راهکارهایی تازه را برای برقراری ارتباط بین نوازنده و نت ارائه می کند و نوازندگان را تشویق میکند با در نظرگرفتن محتویات موجود در قطعه معانی پنهان در لابه لای نت ها و میزان ها را جستجو کنند و به اجرای خود معنای عمیق تری ببخشند. در این الگو سه لایهی موسیقایی تحت عناوین لایهی ساختار، لایهی زیبایی شناسی و لایهی تحرک و پویایی معرفی شده است و عناصر شکل دهندهی هریک از آنها و نحوهی به کارگیریشان در قطعات توضیح داده شده است. نوازندگان می توانند با استفاده از عناصر مطرح شده در هر لایه، از آزمون و خطا در فراگیری قطعات پرهیز و تمرینات خود را با آگاهی بیشتر به سمت اجرایی معنی دار هدایت کنند.
مقاله کامل را از لینک زیر دانلود نمایید :